به نام خداوند شیرو رطب//خداوند نان جو و نیمه شب//خداوند باران خداوند چاه//خداوند طوفان خداوند ماه//شکافنده ی کعبه ی خاک و سنگ//نگهدار همواره ی آب و رنگ

قامت بام

 

ماه عوض نمی کند هیچ مرام خویش را

به دست شب نمی دهد صبح،زمام خویش را

 

زشیشه ی نگاه خود به مستحق زکات ده

آینه های شرقی علی الدوام خویش را

 

خیال نارسای من به عمق تو نمی رسد

به دست کوتهم رسان قامت بام خویش را

 

اشک مقدست چرا نصیب چاه میشود؟

بیا به سینه ام فکن باده ی جام خویش را

 

رود سلام فیض تو از در خانه ها گذشت

باز شروع کرده ا ی رحمت عام خویش را!

 

حرف که میزنی همه سفید و پاک می شوند

زچاه نور می کشی دلو کلام خویش را

 

تعجبی نمی کنم مرده سکوت می کند

باز جواب داده ای خویش سلام خویش را

 

توآفتاب پخته ای تو ماه کار کشته ای

ببخش بی حواسی شعاع خام خویش را

 ****

مثنوی شیر و رطب

 

به نام خداوند شیرو رطب

خداوند نان جو و نیمه شب

 

خداوند باران خداوند چاه

خداوند طوفان خداوند ماه

 

شکافنده ی کعبه ی خاک و سنگ

نگهدار همواره ی آب و رنگ

 

کنون ورکشم گیوه ی شعر را

به الحمد رب علی علا

 

به حمد خدای یتیم و اسیر

خداوند سر در تنور فقیر

 

ترا می ستایم نه سر خود ،علی

به تصریح ایاک نعبد،علی

 

به عمق زمین و به اوج هوا

دل آبها و دل خاکها

 

تو خود را نمایانده ای بر همه

خودت خویش را خوانده ای بر همه

 

تو پرواز را یاد پر داده ای

تو آواز جبریل سر داده ای

 

تو بر کوه استادن آموختی

تو ققنوس را زادن آموختی

 

نگاه تو در پشت آیینه هاست

اگر سوره ای مهبطت سینه هاست

 

اگر نور خیره کننده نئی

اگر ابر تیره کننده نئی

 

اگر آب ،آب گل آلود،نی

اگر شعله ای شعله با دود،نی

 

به دستت بود شانه ی موجها

به پایت فتد سجده ی اوجها

 

تو خود جاده ای مبدئی  مقصدی

تو خود عابدی مسجدی معبدی

 

تو را می شود خورد از هر قنات

تو را می شود برد از هر فرات

 

تو را می شود خواند از هر نگاه

تو را می شود دید در هر پگاه

 

غرور صدای شکستن تویی

خشوع به بالا نشستن تویی

 

تو با حقی و حق همیشه تو راست

تو برخاستی این که حق روی پاست

 

کمی گوش کن بر صدای حزین

خداوند خاکی روی زمین

 

مرا بغض کن بشکنم در گلو

مرا آب کن ،آب پاک وضو

 

ببر با خودت روی دوش نسیم

بچرخان مرا دور طور کلیم

 

تجلیگه خویش کن چون درخت

که سوزم به امرت شوم نیکبخت

 

پس آنگه تو در صوت شعله ورم

تکلم نما با من دیگرم

 

اگر مستطیع زیارت شوم

نه طاهر که عین طهارت شوم

 

بپوشم لباس سفیدی به تن

هم احرام گردد مرا هم کفن

 

به گردت بگردم بگردم مدام

هزاران طوافت کنم صبح و شام

 

به دورت زنم چرخ طوفان صفت

به کوری هر چشم بی معرفت

 

الست بربک بگو یا علی

که گویم هم آواز عالم بلی

*رضا جعفری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 4
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • مجتبی از تنکابن ۰۰:۰۶ - ۱۳۹۰/۰۳/۲۶
    0 0
    شبی در محفلی ذکر علی «ع» بود؛ شنیدم عارفی فرزانه فرمود؛ اگر مهر علی «ع» بر سینه داری؛ نسوزی گر، زِ آتش پوست داری؛ گرت مهر علی «ع» را نیست بر دل؛ بسوزی گر، زِ آهن پوست داری؛ یا علی بن ابی طالب «ع»
  • مجتبی از تنکابن ۰۰:۱۶ - ۱۳۹۰/۰۳/۲۶
    0 0
    بی علی «ع» اصلِ ولایت باطل است؛ بی علی «ع» هر کس بمیرد جاهل است؛ بی علی «ع» تقوا گُلی بی رنگ و بوست؛ بندگی همچون نماز بی وضوست؛ یا علی بن ابی طالب «ع»
  • مهمان ۱۰:۳۱ - ۱۳۹۰/۰۳/۲۶
    0 0
    علي، شيعيان خالص و منتظران پسرش مهدي را چگونه وصف كرده است؟! و باقي مانده‌اند اندکي که ياد قيامت چشم‌هايشان را بر همه چيز بسته! و ترس رستاخيز اشک‌هايشان را جاري ساخته! و برخي از آنها از جامعه رانده شده و تنها زندگي مي‌کنند! و برخي ديگر ترسان و سرکوب شده يا لب فروبسته و سکوت اختيار کرده‌اند! و برخي مخلصانه همچنان، مردم را به سوي خدا دعوت مي‌کنند! و برخي ديگر گريان و دردناکند که تقيه و خويشتنداري آنان را از چشم مردم انداخته است! ناتواني وجودشان را فرا گرفته؛ گويا در درياي نمک فرو رفته‌اند! دهان‌هايشان بسته و قلب‌هايشان مجروح است! آنقدر نصيحت کردند که خسته شدند! از بس سرکوب شدند ناتوانند! و چندان که کشته دادند انگشت شمارند! (بخشي از خطبه 32 نهج‌البلاغه)
  • مهمان ۱۶:۴۶ - ۱۳۹۰/۰۳/۲۶
    0 0
    می خواهی بدانی شیعه هستی یا نه ؟! اگر شیعیان خالص به عدد اصحاب بدر ( 313 نفر ) نه بیشتر !!! در این دنیای پهناور گرد هم آیند آخرین روزی خواهد بود که اجابت دعای علی با ظهور "علی زمان" به انتها میرسد !

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس